نقد و بررسی : خاما
توضیحات
اثری است از یوسف علیخانی به چاپ انتشارات آموت. داستانی که در سرزمین های کرد نشین پرسه می زند و از عشق پسر بچه ای به خاما حکایت دارد. آرارات غلغله است، کردها در معرض خطر قرار گرفته اند، فرقی نمی کند که این سوی مرز باشند یا سمت دیگرش، به هر حال، کرد کرد است. خاما همراه با احمد، یگانه و تعدادی از جوانان آغگل راهی آرارات شده است و خلیل با او همراه است هرچند که جسمش در آغگل نفس می کشد.
خاما داستانی است از اسارت، ظلم، تبعید، آوارگی، شهامت، مقاومت و عشق، قصه ای از زندگی خلیل عبدویی که دست روزگار سرنوشت او را به چالش می کشاند.
گزیده ای از کتاب
کم کم خاما را هم گم کردم. به جای این که به خاما فکر کنم، صورت دایه می آمد جلوی چشمانم. باب چه حالی شده بود؟ تا به حال نشده بود این طور سر به هوا و بی خبر پا به کوچه هایی بگذارم که مدام از توی دل خودشان، کوچه ای دیگر را پیش پای آدم می گذاشتند و معلوم نبود آخر این کوچه پسکوچه ها به دل کدام کوچه یا راهی روشن می شود.
تو گویی تمام شب را راه رفته بودم. دل شب تابستان هم داغ بود. نشستم کنار سکوی خانه ای. خنکای سکو به تن ام راه داد که ببردم به آواجیق؛ به یاد خاما.
-خلیل! کاش می شد تمام شب ها را برویم به گله چرانی و روزها بگیریم بخوابیم.
خواب توی چشمانم نشت کرده بود؛ جالب این که برای اولین بار احساس می کردم پاهایم خواب رفته اند یا می روند.
پاره ای نور از پنجره ای دیدم. دلم انگار روشن شد. پنجره ی روشن نشان ام می داد کسی بیدار است. می شود از او راه را پرسید. خامای خیالم خوشحال شد.
مشخصات فنی :
قطع | رقعی |
---|---|
نوع جلد | شمیز |
تعداد صفحات | 448 |
تاریخ تجدید چاپ | 1399-01-28 |
سال چاپ | 1398 |
وزن | 388 |
دیدگاه
دیدگاهی ثبت نشده